۱۳۸۸/۱۱/۷
یک خاطره
آ ن مقه ای که من پیشتبستا نی بودم بهاره هسنی دره دست شوای راباز کرد توی آن دستشوای دوستم بود و بهاره هسنی وختی که دره دستشوای را باز کرد دو ستم جیق زد امروز من دختره خوبی بودم و مادرم از دستم رازی شد منم خیلی خشهال شدم تمام شد امروز و دیروز شاینا بامن مهربان بود هوه نازلی تمام شد هوهو
...................
آن موقعی که من پیش دبستانی بودم، بهار حسنی در دستشویی را باز کرد، توی آن دستشویی دوستم بود، و بهار حسنی وقتی که در دستشویی را باز کرددوستم جیغ زد.
امروز من دختر خوبی بودم و مادرم از دستم راضی شد، منم خیلی خوشحال شدم.تمام شد
امروز و دیروز شاینا با من مهربان بود هوه نازلی تمام شد هو هو
...................
پ.ن. هو هو یعنی نازلی داره می خنده!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
آخ آخ، در دستشوی رو بدون در زدن باز کرد؟
پاسخحذفچی کار کردی که مامانت از دستت راضی شد؟
من هم دوست دارم مامانم همیشه از دستم راضی باشه
آره هوهوتو باید همی شه دختره خوبی باشی هوهو
پاسخحذفسلام نازلی خوشگلم. چه خاطره ی ترسناکی.....
پاسخحذفمن اگه توی دستشویی باشم و یکی در را باز کنه از خجالت اب می شم.
چقدر خوبه که مامانت از دستت راضیه. خوب تو دختر خیلی خیلی خوبی هستی عزیزم
مرسی عزیزم هوهوهو من تو را دوست دارم عزیزم هوهوهو
پاسخحذف