۱۳۸۸/۹/۲۲

دلداری ...



چند روز پیش مامان سارینا که با نازلی توی یه سرویس هستن، یادش رفته بوده کلید خونه رو به دخترش بده. وقتی سارینا از سرویس پیاده شده بوده و دیده بوده کلید نداره ، شروع کرده بود به گریه…از راننده سرویس هم خواسته بود نره چون اون می ترسه تنها بمونه! خلاصه ساماندهی سارینا یه بیست دقیقه ای طول کشیده بود و در این بیست دقیقه نازلی مشغول آروم کردن سازینا بوده ، راننده هم مشغول جستجوی مامان سارینا که ازش بپرسه باید با دخترش چی کار کنه!

انگار نازلی برای اینکه سارینا آروم شه بهش می گفته" چرا گریه می کنی؟ نترس ! الان همه ی دزدها سرشون گرمه ، کاردارن ، نمی تونن بیان سراغت…الان همه شون دارن بچه های دیگه رو گول می زنن ، بیکار نیستن که …" دخترک بیچاره ام متوجه نمی شده با این حرفای محشری که برای دلداری سارینا می گفته چرا نه تنها گریه ی سارینا بند نمی اومده که بلند تر هم می شده!

۴ نظر:

  1. جنبش سبز، جنبشی که پیش نمیرود: طرح مسئله

    اما آیا جنبشی همه جانبه علیه کودتا و حکومتی چنین سرکوبگر میتواند تمرکزش را صرفاً بر حضور گاه و بیگاه در تجمعات پرهزینه خیابانی و آنهم تجعمات خود کودتاچیان بگذارد؟ آیا شرط پیشروی جنبش این نبوده و نیست که در تمام عرصه ها –محیط کار، خانه، محلات و …- مبارزه در جریان باشد؟ آیا میتوان تنها با تجمع و تظاهرات، دولت کودتا را دچار مشکلی جدی کرد؟ اگر این را قبول داریم که چنین است و جنبش سبز نتوانسته در این عرصه ها مبارزه ای جدی انجام دهد، باید در پی دلایلش باشیم.

    پاسخحذف
  2. اگه دخترت غیر از این از آب درمی‌اومد جای تعجب داشت زهره!

    پاسخحذف
  3. آخه،خوب دعوتش مي كرد به خونتون ديگه،مثل اينكه زياد مهمان نواز نيست نازلي!!!
    راستي وبلاگ من رو اين آقايون مسدود كردند به آدرس قبلي يك دونه 2 اضافه شده.لينك رو هم اصلاح كن پليز.
    http://navidmohebbi2.blogfa.com/

    پاسخحذف
  4. ناشناس۱۰/۱۰/۱۳۸۸

    به مامانش رفته، مامانش هم همینجوریا دلداری میده:)ا

    پاسخحذف