۱۳۸۸/۶/۷

نجابت!


چند تا از بچه های پیش دبستانی قرار بود برای جشن فارغ التحصیلیشون نمایش کوتی و موتی رو اجرا کنن، نازلی هم توی گروه نمایش بود،

طبق نمایشنامه کوتی موتی دو تا خرگوش بودن که عاشق هم میشن و می خوان با هم ازدواج کنن، اما هی برای هم خالی می بندن ، بعد هم برای اینکه بلوف هاشون رو نشه مادر و پدر بیچاره شون نقشه های عجیب غریب می کشن،

یه جایی از نمایش وقتی کوتی که نقش خرگوش داماد رو بازی می کنه وقتی موفق می شه پدر و مادرش رو در اجرای نقشه اش برای لو نرفتن دروغ هاش همراه کنه، از خوشحالی می پره و پدر و مادرش رو که در اینجا نقشش رو نازلی بازی می کرد، می بوسه...

روز جشن بچه ها با لباسها و گریم های فوق العاده زیبا نمایش رو در حضور خانواده ها اجرا کردن، وقتی نوبت به بوسیدن رسید، آدمیر که نقش کوتی رو بازی می کرد، پرید نازلی رو ببوسه که نازلی سریع خودش رو عقب کشید و نذاشت آدمیر ببوسدش، سالن از خنده منفجر شده بود و البته همه با تحسین به من و مازیار نگاه می کردن که مثلن عجب دختر نجیبی دارین و ....

راست رو بخواین منم داشتم شاخ درمیاوردم که این دخترمن، که هر جوری می خوایم حالیش کنیم روابطش با مردها و پسر ها باید با روابطش با همجنساش فرق کنه ، حالیش نمیشه چطور یهو این عکس العمل عجیب رو نشون داد!!!

بعد از جشن ازش پرسیدم نازلی چرا نذاشتی آدمیر ببوسدت ؟ فکر می کنین اون چه جوابی داد؟ ...با بی خیالی گفت آخه اگه بوسم می کرد گریمم پاک می شد!!!

۱ نظر: