امروز جلو ی در وایساده بودم آن وخت شانیادررا باز کرد ودر به سره من خرد و من گریه کردم خانوم معلم مرا پیشه خانوم سادات برد خانومسادات به من یخ داد و خانوم معلو یک آلمه به سره من یخ گزاشت و خانوم معلم شانیا را دوا کرد
............
امروز وقتی نازلی اومد خونه، یه کیسه فریزر دستش بود که توش یه قالب بزرگ یخ بود.
چتریهاش روی پیشونیش ریخته بود، ازم قول گرفت که خیلی ناراحت نشم من قول دادم و بعد اون چتریهاش رو زد کنار و من اون قلمبه ی سیاه شده ی گوشه ی سمت چپ پیشونیش رو دیدم ......
از قرار معلوم شاینا حتی ازش عذر خواهی نکرده! و بعد خانوم معلم هم زنگ آخر به جای اینکه به بچه ها رونویسی بده، باهاشون شعرخوندن تمرین کرده "چون نازلی سرش بدجوری درد گرفته و الان نمی تونه رونویسی کنه "
واقعن نمی دونم چیکار کنم! چند وقت پیش نازلی می گفت مامان باید من تا کلاس پنجم شاینا رو تحمل کنم؟
گاز گرفتن و لگد زدن و فحش دادن و ...کارهای عادی و روزمره ی شاینا است......
و نازلی در عین اینکه شاینا مدام می زندش یا اذیتش می کنه اما اون همچنان سعی می کنه با شاینا دوست باشه ، پیشش بشینه و باهاش مهربونی کنه!
چند روز پیش کتاب" به بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن" رو برای مامان شاینا خریدم و دادم معلم نازلی از طرف خودش بده بهش......
خیلی امیدوارم بودم این کتاب در اصلاح رفتار شاینا موثر باشه......
نمی دونم شاید هنوز برای نتیجه گیری زود باشه.
گرچه شاید این بخشی از زندگی واقعیه که نازلی نهایتن باید باهاش آشنا بشه ولی گاهی فکر می کنم الان برای آشنا شدن با این واقعیت خیلی زود باشه، اصلن شاید هم همچین واقعیت غیر قابل گریزی نباشه! کی می گه ما حتمن توی زندگی واقعیمون با کسی مواجه میشیم که مدام اذیتمون کنه.....
اه ! خلاصه حسابی به هم ریخته ام!
............
امروز وقتی نازلی اومد خونه، یه کیسه فریزر دستش بود که توش یه قالب بزرگ یخ بود.
چتریهاش روی پیشونیش ریخته بود، ازم قول گرفت که خیلی ناراحت نشم من قول دادم و بعد اون چتریهاش رو زد کنار و من اون قلمبه ی سیاه شده ی گوشه ی سمت چپ پیشونیش رو دیدم ......
از قرار معلوم شاینا حتی ازش عذر خواهی نکرده! و بعد خانوم معلم هم زنگ آخر به جای اینکه به بچه ها رونویسی بده، باهاشون شعرخوندن تمرین کرده "چون نازلی سرش بدجوری درد گرفته و الان نمی تونه رونویسی کنه "
واقعن نمی دونم چیکار کنم! چند وقت پیش نازلی می گفت مامان باید من تا کلاس پنجم شاینا رو تحمل کنم؟
گاز گرفتن و لگد زدن و فحش دادن و ...کارهای عادی و روزمره ی شاینا است......
و نازلی در عین اینکه شاینا مدام می زندش یا اذیتش می کنه اما اون همچنان سعی می کنه با شاینا دوست باشه ، پیشش بشینه و باهاش مهربونی کنه!
چند روز پیش کتاب" به بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن" رو برای مامان شاینا خریدم و دادم معلم نازلی از طرف خودش بده بهش......
خیلی امیدوارم بودم این کتاب در اصلاح رفتار شاینا موثر باشه......
نمی دونم شاید هنوز برای نتیجه گیری زود باشه.
گرچه شاید این بخشی از زندگی واقعیه که نازلی نهایتن باید باهاش آشنا بشه ولی گاهی فکر می کنم الان برای آشنا شدن با این واقعیت خیلی زود باشه، اصلن شاید هم همچین واقعیت غیر قابل گریزی نباشه! کی می گه ما حتمن توی زندگی واقعیمون با کسی مواجه میشیم که مدام اذیتمون کنه.....
اه ! خلاصه حسابی به هم ریخته ام!