۱۳۸۸/۱۱/۱۱

استیصال مادرانه ....

امروز جلو ی در وایساده بودم آن وخت شانیادررا باز کرد ودر به سره من خرد و من گریه کردم خانوم معلم مرا پیشه خانوم سادات برد خانومسادات به من یخ داد و خانوم معلو یک آلمه به سره من یخ گزاشت و خانوم معلم شانیا را دوا کرد
............
امروز وقتی نازلی اومد خونه، یه کیسه فریزر دستش بود که توش یه قالب بزرگ یخ بود.
چتریهاش روی پیشونیش ریخته بود، ازم قول گرفت که خیلی ناراحت نشم من قول دادم و بعد اون چتریهاش رو زد کنار و من اون قلمبه ی سیاه شده ی گوشه ی سمت چپ پیشونیش رو دیدم ......
از قرار معلوم شاینا حتی ازش عذر خواهی نکرده! و بعد خانوم معلم هم زنگ آخر به جای اینکه به بچه ها رونویسی بده، باهاشون شعرخوندن تمرین کرده "چون نازلی سرش بدجوری درد گرفته و الان نمی تونه رونویسی کنه "
واقعن نمی دونم چیکار کنم! چند وقت پیش نازلی می گفت مامان باید من تا کلاس پنجم شاینا رو تحمل کنم؟
گاز گرفتن و لگد زدن و فحش دادن و ...کارهای عادی و روزمره ی شاینا است......
و نازلی در عین اینکه شاینا مدام می زندش یا اذیتش می کنه اما اون همچنان سعی می کنه با شاینا دوست باشه ، پیشش بشینه و باهاش مهربونی کنه!
چند روز پیش کتاب" به بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن" رو برای مامان شاینا خریدم و دادم معلم نازلی از طرف خودش بده بهش......
خیلی امیدوارم بودم این کتاب در اصلاح رفتار شاینا موثر باشه......
نمی دونم شاید هنوز برای نتیجه گیری زود باشه.
گرچه شاید این بخشی از زندگی واقعیه که نازلی نهایتن باید باهاش آشنا بشه ولی گاهی فکر می کنم الان برای آشنا شدن با این واقعیت خیلی زود باشه، اصلن شاید هم همچین واقعیت غیر قابل گریزی نباشه! کی می گه ما حتمن توی زندگی واقعیمون با کسی مواجه میشیم که مدام اذیتمون کنه.....
اه ! خلاصه حسابی به هم ریخته ام!

۷ نظر:

  1. سلام، چقدر بد که سرت زخم شده:(

    اگه تو اجازه بعدی که شینا تو سرت بزنه، اینجوری که قلمبه کنه بیاد بالا، فردا هم بری باهاش مهربونی کنی‌، شینا از کجا بفهمه که تو ازش ناراحتی‌؟

    نگاه کن!! تو اگه ببینی‌ شینا داره ۱ بچه گنجشک رو می‌کشه، میری باهاش مهربونی میکنی‌؟

    من نمیدونم تو چی‌ کار میکنی‌، اما من میرم بهش میگم که این گنجیشک حق زندگی‌ داره و تو این حق رو نداری که زندگیشو ازش بگیری. اینجوری شینا ، فکر میکنی‌ و شاید ۱ چیز جدید هم یاد بگیر.

    من نمیدونم رابطت با شینا چه جوری هست، اما مامان میگه که دوست داری باهاش دوست باشی‌.

    میتونی‌ براش ۱ نقاشی بکشی، و یه نامه براش بنویسی‌، بهش بگی‌ که تو درباره اون چه فکری میکنی‌. بگی‌ که دوست داری با هم مهربون و دوست باشید. اما اون گاهی کار ها‌ی می‌کنه که تو رو ناراحت می‌کنه. ازش بخوای که بگه چرا این کار‌ها رو می‌کنه. چرا نمیذاره با هم دوست باشید؟

    بعد میتونی‌ توضیح بعدی که داشتن ۱ دوست خوب چقدر قشنگه!! که با هم بستنی بخرید. برا هم ر‌ز‌ها تون رو بگید. قصه ها‌ی قشنگ تعریف کنید. و خیلی‌ چیز ها‌ی قشنگ که تو خیلی‌ خوب میدنیشن!

    بعد ازش باز هم بپرسی‌ که چرا نمیخواد این همه قشنگ رو تو زندگیش داشته باشه، به خاطره رفتاری که داره و بقیه رو ناراحت می‌کنه؟

    اینجوری شاید تو هم خیلی‌ چیز‌ها از شینا بفهمی که بتونی‌ درک کنی‌ چرا این رفتار رو داره. و شاید اصلا نخواد هیچ دوستی‌ داشته باش. اون وقت خیلی‌ از مشکلات حل می‌شه.

    با این نامه و نقهسی ۲ تا کار کردی: ۱- این که شینا میفهمه تو واقعا چه فکری میکنی‌ و چه احساسی‌ داری. ۲- اگه شینا جوابت رو بده ، تو هم یاد میگیری که شینا داره چی‌ فکر می‌کنه.

    پس یه نقاشی‌ با نامه که توش این حرفا رو میزانی‌. اگه نامه رو نوشتی حتما به من بگو چی‌ شد:) میتونی‌ به شینا بگی‌ این نامه ۱ راز هست و ازش خواهش کنی‌ که تو خونه نامه رو بخونه

    راستی‌!! اینجوری که تو تعریف کردی ، شینا هم خیلی‌ مقصر نبود. اما اشتباهش این بود که معذرت خواهی‌ نکرده. و تو با قلب بزرگی که داری حتما اون رو بخشیدی. درسته؟

    پاسخحذف
  2. نازلی گلم خیلی ماراحت شدم که دوستت اینطوری اذیتت کرده. عزیزم به نظرم بهتره یه کم با این دوستت حرف نزنی تا بفهمه کارش اشتباه بوده.

    پاسخحذف
  3. آن ازمن مزعرعت0 خاری کرد.نغاشی می کشم عزیزم

    پاسخحذف
  4. چرا نوشتی ماراهت عزیزم با شد به شا نیاهیچی نمیگم نمیگم نمیگم عزیزم عزیزم عزیزم

    پاسخحذف
  5. اشتباه کردم دختر گل. اشتباه تایپی بود.

    پاسخحذف
  6. الهی قربونت برم که خانم شدی...به نظر منم باید بهش بفهمونی که از کاراش خوشت نمیاد..میبوسمت

    پاسخحذف
  7. ناشناس۱۱/۱۷/۱۳۸۸

    نازلی خیلی با شانیار از موضع بالا برخورد کرده. یعنی یه جورایی نماینده معلم و نظم و آموزش و خلاصه این حرفها بوده. خصوصا اون پستی که گفتی کشون کشون اون رو آورده سر کلاس!یا وقتی خواسته خرابکاریهاشو جبران کنه که معلم ناراحت نشه. به نظرم شانیار یه خصومت هیستریک با این نظم داره که با این تفاسیر چون نازلی براش تنها نماینده از این نظمه که شانیار زورش به اون می رسه، خب طبیعیه که نازلی هدف خشم شانیار بشه!
    به نظرم می رسه شانیار تو خونه شرایط خوبی نداره! نمی دونم اما فک کنم شانیار گاهی وقتها بدجوری زور می شنوه. یعنی بهش زور میگن.
    پیشنهاد من اینه که نازلی از نماینده نظم بودن استعفا بده. نصیحتش نکنه. بیاد تو موضع شانیار.با شانیا بخنده و باهاش ناراحت شه، و ناراحتیشو ابراز کنه! خب فکر می کنم اگه نازلی دربرابر کارهای شانیا ناراحت بشه و ناراحتیشو ابراز کنه، شانیا کمی راضی تر میشه!این طبیعی تر هم هست!نازلی باید از موضع 1 همکلاسی باهاش برخورد کنه نه معلم! با توجه به اینکه منم خیلی از این قبیل مشکلات داشتم و 1جورایی هنوزم دارم!!!و با توجه به اینکه تربیت من بهم آموزش داده بود که عکس العمل هایی مشابه نازلی بروز بدم،... الانا میدونی چیکار میکنم؟ وقتی یکی بزنه تو گوشم من هم درجا یکی میزنم تو گوشش.و 1کاری میکنم که دیگه هوس نکنه پاشو از گلیمش درازتر کنه! (هر چند همچنان توی دلم دارم تحلیلش می کنم و واسه رفتارش بستر یابی می کنم و میخوام اصلاحش کنم و ...)

    و اون تیکه ای که خانوم معلم شانیا رو دعوا کرده... الهی بمیرم بچه چقدر افسرده شده!امیدوارم جلوی همکلاسی ها نبوده باشه!

    به نازلی: قلمبه ی روی سرت رو ببوسم؟


    سارا

    پاسخحذف