۱۳۸۸/۷/۲۹

تجربه ی حجاب اجباری



نازلی دیگه دختر مدرسه ای شده. مانتو شلوارش آبی کاربنیه با سر آستین ها و یقه ی چهارخونه ی آبی سفید،و مقنعه ی سفیدی که اسم مدرسه اش روش گلدوزی شده و کوله ی صورتی خوشگلی که پشتش می ندازه و میره و میاد!

توی این مدت بارها بدون مقنعه و مانتو برگشته و بعد که من کوله اش رو گشتم ، مانتو و مقنعه خاکیش رو توی کوله مچاله شده و کثیف پیدا کردم!

روزای اول اصلن تو کتش نمی رفت که مانتو تا آخر مدرسه باید تنش باشه، تا یه ذره گرمش می شد یا توی زنگ تفریح برای اینکه راحت تر بدوه، مانتوش رو درمیاورد!

تا اینکه بالاخره مجبور شدم زیر مانتو چیزی تنش نکنم تا مجبور شه مانتوش رو تحمل کنه !

و بعد در برابر اعتراضش فقط یه جمله گفتم اینم قانونه!

و خودش خیلی زود جای این قانون رو توی دسته بندی قانون خوب، قانون بد پیدا کرد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر