۱۳۸۸/۸/۲۵

مچ گیری نازلی


چند هفته ای میشه که نازلی هر شب پیش از خواب کیفش رو می بنده، شب اول بعد از اینکه خوابید کیفش رو چک کردم که درست گذاشته باشه، و چون درست گذاشته بود شب بعد چک نکردم و نازلی روز بعد،نه دفتر مشقش رو برده بود، نه کتاب فارسیش رو!

معلمش هم یه توبیخ کتبی حسابی منو کرد، فرداش هم که من رو توی مدرسه دید برای اینکه حسابی محکم کاری کرده باشه بهم گفت نازلی دیروز به خاطر اینکه کتاب و دفترش رو نیاورده بود گریه می کرد! و نازلی که کنار من وایساده بود با چشمایی گرد شده گفت نه من که گریه نکردم!خانم معلم که حسابی سنگ روی یخ شده بود یه ذره به نازلی نگاه کرد و گفت خوب، خیلی ناراحت شده بودی! نازلی هم نه گذاشت، نه ورداشت ، گفت نه ! ناراحت هم نشده بودم!

واقعن قیافه ی خانم معلم دیدنی شده بود! احتمالن اصلن حدسش رو هم نمی زد که نازلی بخواد این جوری مچش رو برای دروغ گوییش بگیره!

۱ نظر: